صرفنظر از بحث تداخل به معنی درهم تابیدگی زمان ها ـ چنان که گفته میشود «اکنون ما، آینده دیگری و گذشته سایرین است» (و.ف، مگی 1911)
و نیز ترتیب هایی که در یک زمان واحد میتواند وجود داشته باشد، مثل سه فیلتر «گذشته» در تحقیقات شفاهی: گذشتهای که به وسیله خبررسان دیده شده، گذشتهای که مصاحبهکننده از خبررسان شنیده و تفسیر میکند و گذشته چنان که توسط شنوندة نوار ضبط شده دریافت و فهمیده میشود.» (تاریخ شفاهی در جنوب شرق آسیا، مقاله چشمانداز جهانی، ماریسون ص14، ترجمه نگارنده) و نفسِ زمان وقایع شمار، به مثابه تاریخ و شناسنامه صدور رخداد، که چون صفحه آخر کهنه ورق نسخ خطی، امضاء کاتب و سال و ماه و ایام کتابت و نام کتاب و مؤلف را با خود دارد و هست و نیست اثر در گرو آن است که با همه اهمیت مدنظر این یادداشت نیست. زمان و دو کلمه پیرو و صدرنشین آن، به عنوان مقدمات ضروری مصاحبه در اینجا بحث میشوند. هرچند در بادی امر با اهمیت جلوه نکنند، در حالی که سرمایه اصلی برای هر نوع و سطح از داد و ستد است و مدیریت و ساماندهی آن از نشانههای توسعه یافتگی جوامع در ادوار مختلف زندگی ایشان میتواند بود.
اگر این عبارت درست و دقیق باشد که انسان به نسبت نیاز (جسمی و روانی) و در عین حال فقر و فقدان این خواسته، از آن دم میزند، تظاهر به داشتن اصل به وسیله بدل آن میکند و با داشتن فاصله زیاد از آن شخص یا شیء، به خاطره، یادگار و حتی مومیایی کردن موضوع روی میآورد، باید گفت در مقیاس یک جامعه، ما در چنین وضعیتی به سر میبریم.
در حالی که عده معتنابهی از مردم، در صدر و ذیل قدرت و ثروت و شهرت و ... «قولشان پولشان است»؛ شاید سرانه در اختیار داشتن «ساعت» در کشور، بیش از ده دستگاه باشد. (نگاه کنید به تعداد ساعتها در: دست، گوشی، رادیو ـ ضبط، کامپیوتر، خانه، مغازه، محل کار، خیابان، مسجد، مدرسه، تابلوهای دیجیتالی ... و هر وسیله دارای برق و باتری که در اختیار ماست).در حالی که شاید بیش از سایر ملل، متون کهن ملی ـ مذهبی ما در آداب و رسوم مربوط به مثلث زمان، مکان و موقعیت انجام امور و کیفیت هرچه مستحسنتر قول و فعل و سکون ما در روابط متقابل، با عنوان بهجا آوردن «حق» مطلب، نکتهسنجی واقعبینانه شده و رسالههای مستقل فراهم آمده که از شمار بیرون است. و این قول و عهد نداشتن سرایت پیدا میکند به امانتدار نبودن که در این مَثَل ظهور تمام دارد: چیزی را که به کسی امانت دادی، فکر کن آن را دور انداختهای و در صورت بازگردانده شدنش احساس کسی را داشته باش که مال خود را پیدا کرده و بازیافته است!
و بازتابِ نداشتنِ این عهد و قول و نپذیرفتن مسئولیت نقش خود ـ چه در سطح دولت و چه در سطح ملت ـ و تخریب و تبعات «دومینو»وار آن از حساب بیـرون است؛ اما نتیجه آن به شکل بینظمی و حرکت هرز به دور خود بــدون مبدأ و مقصد و در نهایت مراتب مختلف ظلم به خود و سایرین و برچیده شدن بساط عدل در روابط و مناسبات انسانی مشهود است؛ و از نشانههای این به همریختگی، قابل تمییز و تشخیص نبودن خواب از بیداری، کار از بیکاری و تعطیل و هر دو از فراغت، اوقات غذا و عبادت و استراحت و در جامعه ما درست از نادرست و حلال از حرام است.
زمان در مصاحبه
پس از شناسایی و گزینش اوّلیه ارباب حرفه و فن برای مصاحبه، در جامعه (پیوسته) در حال توسعه و جابجایی ما، چنان که نقشه راهها و اسامی اماکن و ادارات و پُستها دائماً در حال دگرگونی هستند، شمارههای تلفن اشخاص ـ لااقل قبل از رواج نوع همراه آن ـ حتی اگر از نزدیکترین روابط اخذ شده باشد، ممکن است قطعی نباشد، ولو این شماره متعلق به سازمان عریض و طویل حفاظت از محیط زیست باشد، بسا که به هر دلیل ممکن مرکز اطلاعات تلفنی به شما کمکی نکند؛ چون علم و اطلاع آنها از این تغییرات، موکول به مراجعه حضوری و ارائه اسناد اشخاص حقیقی و حقوقی است، و نه یک شبکه متمرکز خودکار گسترده دادهپرداز. به هرحال با یافتن شماره شخص و فرض به همریختگی اوقات و نظمناپذیری زندگی روزمره عمومی، و ـ البته تفکیک تلفن منزل از محل کار ـ و حساسیت خلق و خو از نوع ادبی ـ عرفانی ایرانی (مرنجان دلم را که این مرغ وحشی/ ز بامی که برخاست مشکل نشیند) نهایت وسواس و با رعایت هرنوع احتمال به خرج داده میشد، چندان که در طول اوقات شبانه روز ـ البته به استثنای تعطیلات ـ من خود را تنها در دو نوبت و هر نوبت به مدت 30 دقیقه مجاز به تماس و پیگیری میدانستم؛ حتی پس از به همزدن آشنایی و لطف ایشان نسبت به خود؛ و آن دو وقت 11 الی 30/11 دقیقه صبح و 17 الی 30/17 بعدازظهر بود.
نکتهای که در تأثیر ایام غیر تعطیل اما مختص مراسم عبادی و مذهبی و روح حاکم بر آن در جامعه ما قابل تأکید است، برانگیختن نوعی انفعال در بالاترین اقشار از جمله نخبگان و مسئولان طرف گفتوگوی ماست که به صورت تعلیق زمان مصاحبه در بخش معتنابهی از سال (شعبان و رمضان، محرم و صفر، ذالقعده و ذالحجه) بازتاب پیدا میکند؛ چنانکه چینیهای مهاجر سنگاپور، پس از جنگ جهانی اول از عوامل عدم امکان رقابت یهودیان در کسبوکار آن روزگار با چینیها را وفور ایام تعطیل در آئین یهود بر میشمارند. (روششناسی تاریخ شفاهی، مقاله: رویکرد تحول حیاتی، دانیلچو، ترجمه نگارنده، ص83) و از تنگناهای دیگر، فضا و جو تعطیلی در ایام به جز تعطیل بود که از این حیث دوایر دولتی با توده مردم، شانه به شانه هم حرکت میکردند؛ نوعی استقبال و بدرقه این ایام و در حقیقت انفعال.
نیمه دوم اسفند و نیمه اول و دوم فروردین سال بعد (به استثنای چند روز تعطیلی رسمی) شاهد مثال خوبی است. حالتی نیمه فلج و رخوتی فراگیر و فریب و دروغی همه جانبه. هم از این رو و حتی یکی از مسئولان بلندمرتبه نظام، روز 20 فروردین یکی از سالها به من فرصت مصاحبه داد، شگفتزده شدم. در روزهایی که با غیبت زیگزاگی و یکی در میان عوامل اجرایی و دید و بازدید حاضران از هم، محیط سازمانی تبدیل به یک تماشاخانه میشود. و شما به این رخنههای ناپیدا و معطلیهای نامحسوس، اضافه کنید: سفرهای داخلی و خارجی، گرفتاریهای مربوط به ثبت نام فرزندان ـ آنقدر که در سطح یک وزیر، پیگیری مصاحبه شما به بعد از آن حواله شود ـ بیماری و کسالت شخص و پیرامون او، حتی بلایای طبیعی، جنگ خلیج فارس، مناقشات سیاسی و شرایط کار و کسب و نظایر آن را. و چنین بود که گاهی یک مصاحبه 45 دقیقهای، یک سال و بیشتر تعقیب و مراقبت میشد.
و این همه البته درحالی بود که پاسخگو شما را وابسته به دولتی که پاس خدمات او را نداشته نداند و کار را حکومتی تلقی نکند؛ و این حالت کفر بعد از ایمان در نقطه زمان قطعی مصاحبه بود که مصاحبه را به میدان جنگ تبدیل میکرد و شخص بعد از یک دوره پیگیری شدن و امروز و فردا کردن و رفع و رجوع ملاحظات، یکمرتبه تبدیل به یکپارچه آتش میشد. به زمین و زمان (بعد از خودی فرض کردن شما) ناسزا میگفت و در این بین آنچه نابود میشد اصل زمان گفتوگو بود.
بنابراین زمان مصاحبهای که با چنین داد و گرفتهایی توأم بود، شباهتی به ملاقات دو نفر در جایگاه میهمان و میزبان نداشت. از آن نمونهای که ما در طرح اول خود ـ فرهنگنامه جبهه ـ در سطح کشور بعضاً تجربه کردیم و دیگران در مقوله «رویارویی فرهنگی بین نژادی» در جنوب شرق آسیا و برخورد با توده مردم اسم و آدرس آن را میدهند. این که تو را به خانه و کاشانه خود بخوانند، حتی به میمنت ورود شما میهمانی بدهند و اطعام و اکرام کنند، و غیر خود، سایرین را نیز ترغیب به مصاحبه با شما سازند.
اما گویی «زمان» که پایه گفتوگو بود و ما با تمام قوا در پی ظرفیتسازی آن بودیم و مصاحبه شونده به ملاحظات عدیده نشان میداد که سخت از این جهت در مضیقه است، خودش تبدیل به یک «بازی» ـ رفتار متقابل روانی شده ـ بود. گویی قاعده این حرکت چنان بود که ما چون شب و روز، در پی یکدیگر باشیم؛ اما هیچ وقت به هم نرسیم. یک نوع ترس از برخورد و به هم رسیدن؛ در زمان ملاقات برای مصاحبه، نقطهای که نقابها برداشته میشود،تصورات فرومیریزند و دو نفر با پرسش و پاسخ، خود را در معرض قضاوت قرار میدهند. و هراس مصاحبه شونده از اینکه نمیدانست گنجینة خود را در این نشست و برخاست از خرابه بیرون خواهد برد و بازخواهد یافت یا آن نگین دست و تاج سر را یکسره به یغما خواهند برد! خاصه اینکه دست پاسخگو از پرسشها قبل از مصاحبه، علیرغم میل او یکسره کوتاه بود.
شاید بیش از همه، زمان قطعی مصاحبه، پیامد نداشتن یک موافقتنامه و قرارداد دوجانبه بود. بنابراین چه بسا آنچه برای پرسشگر در درجه اول اهمیت و اولویت است، برای پاسخگو، حاشیهای نه چندان ضرور تلقی شود که از نشانههای آن میتوان علاوه بر تیپ افراد و موقعیت اجتماعی ایشان به: طول دورة پیگیری یک مصاحبه از معارفه تا اجرا آن، مدت زمانی که راوی ـ بعد از توجیه شدن و توافق ـ در یک یا چند جلسه به مصاحبه اختصاص میداد؛ شرایطی محیطی و مکانی ـ که در صورت امکان ـ برای مصاحبه در نظر میگرفت؛ آدابی که در حین مصاحبه ـ در تمرکز حواس و عدم تداخل با سایر امور ـ به جا میآورد؛ این که مصاحبه را به طور حضوری میپذیرفت و یا پاسخ مکتوب را ترجیح میداد؛ و در هر دو صورت برای دقیق کردن پاسخ خود ـ با فرض آشنایی با سؤالات و ادامه جلسات به منابع مراجعه میکرد و در پایان مصاحبه به قدر وسع خود مصاحبه را به سایر کاندیدا توصیه میکرد؛ به مصاحبه خصوصی تن درمیداد یا تمایل به میزگرد و مصاحبه گروهی داشت و نکات دیگر... در ارزش این امر و سنجش میزان مشارکت ایشان، میتواند راهیاب باشد.
اما اینکه «زمان» چطور تابع تیپ و موقعیت راوی است و تأثیر پرسشگر در آن جزئی است باید گفت: البته نقش پرسشگر میتواند چندان هم جزئی و فرعی نباشد. به این نمونه نگاه کنید: من چیز زیادی برای گفتن ندارم؛ اکنون سالها از جنگ میگذرد، شاید 5ـ 6 دقیقه نه بیشتر. (قائم مقام خبرگزاری). و سپس او در دو نوبت جمعاً حدود 6ـ7 ساعت مصاحبه میشود و چندان از جنس کار راضی است که یک نسخه از آن را مطالبه میکند.
بیشک بعد از حسن ظن پاسخگو به پرسشگر، کیفیت سوالات و ترتیب طرح آنها و جزئیات دیگر موثرند؛ اما این شاهد مثال و نظایر آن تیپ راوی را تحتالشعاع قرار نمیدهد. یک نویسنده و ناطق توانا را در نظر بگیرید با دایره لغات و قدرت تألیف بالا و از طرفی یک سیاستمدار در حد وزیر را، در صورتی که هر دو در جنگ مسئولان درجه یک داشته و در موافقت ایشان با اجرای طرح هم تردیدی نباشد، حاصل کار چه در حجم و چه در کیفیت آن تفاوت ماهوی خواهند داشت؛ چنان که یکی در پاسخ چند سؤال ساختمند، پاسخی و دیگری در جواب یک سؤال نشدنی سخن به دنبال میکشد.
آنچه در این دو موقعیت تابع شخصیت حائز اهمیت و محل تأمل است، رابطه معکوس «داشتهها» و «دادهها»ست. به این معنی که ضعف تألیف داشتهها و ناتوانی گراماتیک در یک سو به شدت خروجی و برونداد مقوله را ناچیز و در طرف دیگر به خاطر خلاقیت در یافتهها و برخورداری از فن سخنوری و تسلط بر محیط کلام موجب افزایش دادهها میشود.
و مقدم بر شخصیت میتوان روی موقعیت این دو نیز ایستاد. اقتضای وضعیت شغلی هر یک. اینکه یکی با بیتأثری، فاصله خود را با فضا و مواد حساسیتزای پرسشها حفظ میکند و در نتیجه درگیر بحث نمیشود و زمان را بهشدت کنترل و مدیریت میکند و دیگری به اعتبار اینکه آبشخور فهم و فضل هنرمندانهاش همین تأثیر و تأثر متقابل را پدیدههاست، درگیر قضیه شده و چون یخ درحال آب شدن جاری و روان و منعطف میشود. به این ترتیب موقعیت پرسشگر در مشارکت اداره «زمان» مصاحبه دو گونه است؛ یک جا مثل بادبادک باز هرچه ریسمان زمان را رها کند در عین اوج گرفتن بادبادک (و فربه شدن روایت) کیفیت بحث از کنترل او به نحو تصاعدی خارج میشود و در جای دیگر چون یک بادکنک باز، برای بلند کردن بادکنک از روی زمین و بیوزنیاش. باید در حین باد کردن (طرح پرسش) به حفظ آن تا گرفتن پاسخ مناسب (خارج نشدن باد از آن) تلاشی توامان کند.
کارکرد «تیپ» و «موقعیت» خبررسان و بازخورد این کارکرد در روایت و سایه روشن نقش سلبی و ایجابی مصاحبه کننده در چارچوب زمان، مقتضی نوعی تنشزدایی به وسیله حفظ و افزایش اعتماد راوی به وسیله انعطاف پرسشها و از طرفی مستقیم نایستادن روی پاسخهای اوست.
مکان مصاحبه
محل مصاحبه، بدون در نظر گرفتن ملاحظات خود و مقدورات راویان و شرایط پوشیده از چشم پرسشگر در این مجموعه گفت و گوها، به ترتیب فراوانی عبارت بودند از: دفتر کار خصوصی یا محل کار عمومی پاسخگو و خانه مسکونی و محل کار دوستان و بستگان وی؛ دفتر کار پرسشگر و ندرتاً کتابخانه عمومی یک سازمان، لابی محل کنفرانس راوی و... است که محل کار عمومی خود شامل: پادگان، بیمارستان، سازمان مربوطه (امور جغرافیایی، محیط زیست، امور عشایر، رادیو تلویزیون، چاپ و نشر...) دانشگاه، وزارتخانه، مجلس، ریاست جمهوری و... میشدند و از حیث پراکندگی در تهران، اصفهان، مازندران، خوزستان، لرستان و استانهای دیگر واقع بودند و لابد هر یک مقتضیات و تبعات خود را به عنوان محیط مصاحبه داشتند؛ هرچند عالماً و عامداً انتخاب نشده باشند، که اگر چنین بود از این حیث نیز مسأله مهم بود و پیش از همه حکایت از نگاه راوی به موضوع داشت.
محل کار عمومی راوی با دفتر خصوصی او در صورت امکان، تابع «تیپ» او و در درجه بعد موقعیت او بود. محل اختصاصی و در بسته، درحالی که راوی به فاصله هر 5 دقیقه به تلفن آن و تلفن همراهاش در حین کمتر از 45 دقیقه مصاحبه برخیزد و پاسخ دهد، و رابطه اداریاش را با همکارانش همزمان حفظ کند به محل کار عمومی که در آن راوی چندین دانشجوی دوره دکتری یا ارباب رجوع خود را پشت در نگهدارد و اجازه ارتباط تلفنی را ندهد، به هیچ وجه ترجیح ندارد. و لو این که قرار گفت و گو برای مدت دو ساعت باشد و منشی از او فقط یک امضا بخواهد و جالب اینکه شخصیت راوی موقعیت او را تحتالشعاع قرار میدهد؛ چنان که در دو نمونه فوق، تفاوتی بین رئیس یک دانشگاه و سردبیر یک جریده نیست. و این حرمتی است که براساس مراتب تربیت هر یک به خویشتن خود مینهند و در نتیجه، حواشی آنان نیز به نسبت خوب و بعد از خیر و شر هر یک برخوردار میشوند.
بدیهی است وجود مکان ویژه مصاحبه، چون استودیو خبر که در آن محیط بر اساس نیازهای یک جلسه طراحی شده و امکان کنترل آن از هر حیث فراهم است با نوع مکانهایی برشمرده شده نسبتی ندارد، اما وجود چنین محلی دو پیش شرط دارد: نخست عدم تعلق آن به مصاحبه شونده و مهمتر از آن جلب نظر او برای حضور در چنین فضایی، از هر نقطه شهر یا کشور آن هم برای چند نوبت است. قیاس معالفارق دو نوع محیط مذکور ما را از کیفیت مصاحبه و برآیند آن در هر یک، بینیاز میکند. ابعاد مکان، وسایل سکونت، امکانات پذیرایی، نور، گرمایش و سرمایش و بیش از همه سکوت و دوری از ازدحام و در نتیجه تمرکز حواس و قوا، حتی دسترسی به برق تأمینکننده ضبط صوت، چیدمان وسایل و فاصله پرسشگر با پاسخگو برای تهیه عکس و فیلم نامحسوس از لوازم ضروری و مقدماتی مصاحبه هستند. هرچند گاهی سانتی مانتال بودن این وسایل و غلط انداز بودن محیط میتوانند از موانع مصاحبه و باعث عسر و حرج بشوند. اگر چه در نوع و جنس کاناپه و بزرگی سالن و رسمی بودن آن باشد.
به عبارت دیگر همه چیز باید معنی «تسهیلاتی» خود را برای منظور مصاحبه حفظ کند و در غیر این صورت به اصطلاح جامع افراد و مانع اغیار نخواهد بود. مثل گفتوگو در سکوت کتابخانه یا محل شلوغ تحریریه یک جریده که در آن صدا به صدا نمیرسد و یا پذیرایی در منزل شخصی که با همه ضرورت آن مخل مقصود میشود. در این شرایط محیط و مکان، ساختار و ملزومات خود را بر نفس مصاحبه دیکته میکند، به نحوی که پرسشگر نتواند کنترل بحث را به عهده بگیرد و پاسخگو را در جای خود درگیر مسأله کند و در یک کلمه، حداکثر فرصت را با حداقل زمان برای انتقال معنا از جان راوی بر صفحه کاست و کاغذ بنشاند یا ملاحظه جزئیاتی که کیفیت را کوک میکنند.
موقعیت مصاحبه
فضا و جو حاکم بر زمان و مکان گفتوگو، با مقدماتی که برشمرده شده تابع وضعیت و شخصیت راوی است؛ این که ما در چه اوضاع و احوال و زمانهای و برای چه موضوع و مسألهای با او ملاقات میکنیم، البته عوامل کماهمیتی نیستند؛ اما آنچه عموماً قطعی و غیرقابل اجتناب است، موقعیت و ملاحظات شرایط فعلی راویان است که نسبتی با موضوع مورد بحث ندارد و نمیتواند داشته باشد. فاصله حداقل یک نسل، برای تغییر ـ و نه لزوماً تحول ـ محیط، مردم و مضامین افکار و احساسات ظاهراً کافی است. بنابراین به همان اندازه که در یک ظرف، دور هم و با دست احیاناً نشسته، غذای نانی، در سنگر، زیر آتش نمیخوریم، به همان نسبت ممکن است مهمانپذیر، خودمانی و بیتکلف نباشیم و با هم مزاح نکنیم و بیپیرایه سخن نگوئیم، سهل است رابطه سلسله مراتبی و رسمی ـ اداری داشته باشیم، حتی در یک نهاد دولتی، پایگاه نظامی و انجمن صنفی.
پس وقت و فرصتی که خبر رسان به مصاحبه اختصاص داده، میتواند به اصطلاح از مردهترین و یا زندهترین ساعات و ایام عمر او باشد، در طول یک کار روزانه سنگین و در آخرین رمق و رونقی که برایش مانده و یا پس از استراحت کافی، سرزنده و باانگیزه و نشاط. و اینکه پرسشگر چقدر میتواند با نوع پرسشها و تیپ و تعامل خود با خبررسان این وضع را به هم بزند و این آب رفته را به جوی بازگرداند، شاید حسب مورد تفاوت کند.
و این بیشتر نیازمند تبانی است تا توافق. و چون راجع به صدها نفر صحبت میکنیم نمیدانیم برای رسیدن به همدلی، قرابت سن و سال طرفین، زبان، طبقه اجتماعی، سواد و حرفه و جنسیت هریک موجب تحکیم و یا تهدید این فرصت خواهد بود. همین قدر واضح است که مخرج مشترک و باقی مانده مصاحبه، سخت تابع مرافقت دوسویه است و خود این مرافقت بدون تساهل و تسامح راه به جایی نمیبرد. با سعه صدر پرسشگر و پاسخگو، تفاوتها و مخالفتها در اجزای شخصیت اگر مساله هم باشند، تبدیل به مشکل و معضل نمیشوند و بازدارنده نخواهند بود.
فضای مصاحبه و بهداشت روانی ضروری آن، صرفنظر از کم و کیف وابسته به زمان و مکان بعد از ملاحظات مربوط به گزینش و پذیرش و شخصیت طرفین مصاحبه، ارتباط تام به خود موضوع مصاحبه دارد. یک بحث علمی محض با مشاعره و هر دو با مناظره انتخاباتی و جناحی سیاسی، در حال و هوایی که مستولی برآنهاست، یکسان عمل نمیکنند. بنابراین مصاحبه ما در حوزه محیط زیست جنگ با دیپلماسی و یا پزشکی و عکاسی از حیث بیان وقایع و ادبیات گفت و شنود دارای ساختاری کاملاً متمایز از یکدیگرند چندان که متن مصاحبه و جنس روایت را در چنبره خود بگیرند. این بحث را البته با فرض وجود آگاهی، آزادی و انتخاب میتوان در نسبت شغل با شخصیت پیگیری نمود.
در یک موقعیت مناسب لابد پرسشگر و پاسخگو چون دو نقشآفرین در یک سناریو، در حین داشتن وضعیت متفاوت به شیرازه شدن روایت کمک میکنند و در صورت عدول از این جایگاه بواسطه بیاعتمادی به یکدیگر و بدبینی ناشی از نگرانی نسبت به حقیقت امر در نقل و نقد، آنچه وجهالمصالحه قرار میگیرد، باز خود روایت رویداد است. هم از این حیث معمولاً آشنایی و روابط نزدیک بین پرسشگر و پاسخگو مغتنم شمرده میشود، چه در سایه این صمیمیت که خود حاکی از همدلی و همفکری است، بسا که دقایق غایب از نظر مصاحبه متعارف و رسانهای، و راز و رمز قضایا، برملا شود که در غیر این صورت ما با انواع خودسانسوری و نظامی از حذف و اضافه مواجهیم که میتواند موقعیت گفتوگو را دگرگون کند.
دو دیگر از عوامل «موقعیتساز» که کم و کیف مصاحبه را تحت تاثیر قرار میدهند، یکی «وضعیت فعلی» خبررسان نسبت به زمان جنگ است. چون امدادگری که اینک پس از دو دهه و بیشتر پزشکی حاذق شده یا خبرنگار و دبیر سرویسی که به مقام رئیس خبرگزاری یا رادیو و تلویزیون ارتقاء مقام یافته و بر همین قیاس شرایط علمی و مالی و شأن اجتماعی او متحول شده در حالی که هم پرسشگر و هم خود راوی در مقام پاسخگو باید این فاصله را نادیده بگیرند و ربع قرن به عقب برگردند. چه اینکه این تفاوت و تغییر در همان رسته و حرفه زمان جنگ (مثل امدادگر ـ پزشک) حاصل شده باشد و چه این که راوی در شغل و سمت دیگر طی مراتب کرده باشد، هر کدام تالی فاسد خود را خواهند داشت و جز معدودی متخصص و مدیرمسئول و صاحب حرفه که با حفظ سمت در رشته خود به جنگ داخل شده و پس از آن در همان مسیر مشی کردهاند ما با طیف وسیعی از تجار و سیاستمداران و اساتید دانشگاه در علوم مختلف به عنوان خبررسان و راوی روبرو هستیم که یا به ملاحظه سن و سالشان و یا مقتضیات زمان جنگ از چنین موقعیتی برخوردار نبودهاند. در حالی که جمله ایشان نسبت به نیروی عادی وصفی، مدیر و مسئول و کارگزار جنگ تلقی میشوند.
حال پرسش این است که: چقدر لازم و در عین حال ممکن است که او در بازبینی وقایع و بازگشت به آن «گذشته» نسبتاً دور (از حیث زمان و مکان و موقعیت) و بسته و محدود (از حیث محیط و مساله) از شخصیت و منزلت اجتماعی توسعه یافته امروز خود فاصله بگیرد و در شناسایی و شرح و بسط قضایای دیروز، این تغییر و تحولات ذهنی ـ عینی دخالت داده نشوند و اصالت اخبار کماهوحقه حفظ شوند؟ خاصه در مواردی که خبررسان طی سهدهه در پست خود ابقا شده و این تداوم مسئولیت القاء کننده کفایت او باشد. در چنین شرایطی آن هم در جامعهای که مسئولان تا در کارند و سکه بنامشان است سازمان متبوعشان در عالم مُثُل نیز مثل و مانندی ندارد، چگونه متصور است که پاسخگو به نقد و نظر عملکرد خود بنشیند؛ اما پس از عزل و در باختن قافیه به رقیب که گویی با رفتن او و اعوان و انصارش، نظام و نظم و نسق امور کن فیکون میشود و در بدیهیترین امور رواست که شک و شبهه شود. با این حال در چه صورتی ممکن است پرسشگر بتواند به بازخوانی بدون ویرایش واقعه بنشیند؟ هم از این رو برسر قضاوتهای پاسخگو، خصوصاً در موقعیتهای متفاوت باید ایستاد.
از عوامل «موقعیتساز» دیگر استفاده از شیوه از کل به جزء رفتن است. برای مشروعیت بخشی به مصاحبه در یک فضای امنیتی و اعتناء عموم به گروههای مرجع؛ بنابراین وقتی مصاحبه در این حوزه با سران و مدیران ارشد سازمانها صورت میبست و مسئولان میانی و جزء با شکستن تابوی سکوت و خاموشی که فراموشی را در پی داشت مواجه بودند، نه تنها تن به گفتوگو میدادند که بعضاً با ذکر شواهد پرده در تراز مصاحبه با مقامات بوسیله پرسشگر، در خبررسانی خطرپذیرتر نیز میشدند. هرچند استثنای این قاعده میتوانست فرار محافظهکارانه برخی دستاندرکاران باشد که با دسترسی ما به قله، دامنه دانش خود را محدود مییافتند و از قبول مصاحبه تن میزدند.
پس زمان، مکان و موقعیت مصاحبه سخت تابع شخصیت خبررسان و جایگاه اجتماعی، اقتصادی و اعتقادی وی و نوع تعامل او با پرسشگر و خاستگاه و اهداف طرح، و رهیافتی است که در یک گفتوگوی نیم ساختمند اتخاذ میشود.